بسم الله الرحمن الرحیم
تا حالا شده برای انجام یک کار نیاز به یک جرقه داشته باشین؟
من یه دختر 18 ساله ام...و این خاطره مربوط به 7 یا 8 سال پیشه. . .
از وقتی به سن تکلیف رسیدم حجابم رو بطور کامل رعایت میکردم اما
بدون چادر. . .چادر برام خیلی محدودیت ایجاد میکرد. . .
حدودا 10 یا 11 ساله بودم که توی شهرمون به مناسبت دهه اول محرم
یه نمایشگاه بسیار بسیار زیبا از واقعه عاشورا زدن و تمام صحنه ها و صداها
رو بازسازی کردن. . .
قسمت آخر این نمایشگاه هم ساختن ماکت ضریح امام حسین(ع) بود که اونجا روضه
و زیارت عاشورا میخوندن. . .توی اون روضه فقط یه جمله بود که به گوش من
رسید ، اما عبور نکرد. . .
اونم یه جمله بود از خانم 4 ساله. . .
حضرت رقیه(س) که هنگام نجوا با سر بریده امام حسین به امام برای کشیدن چادر از سرشون
اعتراض کردن. . .
این جمله از یک دختر سه، چهار ساله بود . . .
من که چند وقت بود به دنبال یه بهانه برای چادری شدن بودم,
از خودم خیلی خجالت کشیدم. . .
از همونجا بود که دیگه چادر از سر من جدا نشد. . .
یادش بخیر مادربزرگم چقدر تشویقم کردن. . .کاش هنوزم بودن. . .آخه ایشون هم تو عصر
بی حجابی پهلوی حتی حاضر نشدن جوراب نازک بپوشن. . .چه برسه به چادر. . .
به هر حال هرکی دنباله بهانه برای چادری شدنه. . .درد و دلهای یه خانم سه، چهار ساله خیلی کمکش میکنه. . .
منبع: من و چادرم ، خاطره ها
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:چادر , چادری شدن , دختر , بیحجاب , با حجاب , رقیه , حضرت رقیه , امام حسین , درد دل یک دختر , دختران چادری ,,
] [ 17:46 ] [ رضا مردانه ( عمار رهبری) ][